مدعی عشق

عشق یه طرفه

شغل شریفی است: سوختن برای او که حتی لحظه ای برایت تب نکرد.

سلام، سلام به تویی که خیلی وقته خبری ازت نیست. منم خیلی وقته ننوشتم. حوصله نوشتن نداشتم. کجایی؟ چیکار میکنی؟ اصلا شده واسه چند ثانیه به من فکر کنی؟ تو خیلی وقتا میای تو ذهنم. خیلی وقتا. میخوام بهت فکر نکنم ولی نمیشه. همین هفته پیش یه مشتری اومده بود تا کارشو راه بندازم وقتی اومد تو یهو دلم هری ریخت پایین چقدر شبیه تو بود همون چشا همون نگاه . من خیره شده بودم به او ن نگاه ومشتری بیچاره از نگاههای خیره من جاخورده بود. بیشتر از اینکه متوجه حرفاش باشم محو چشاش بودم. وای این تو بودی که روبروی من نشسته بودی. فکر کنم اونقدر بد نگاش کردم که بیچاره خیالاتی شد چون وقت رفتن شماره همراشو بهم دادو خواست وقتی کاری دارم براش زنگ بزنم. تازه فهمیدم چقدر بد عمل کردم. راستی یکی پا گذاشته تو خلوت تنهاییام. یه مشتری. پسر خوبیه. ازش خوشم میومد. همیشه. نه از ظاهرش. از رفتارش. فکر میکردم باید آدم میزونو سالمی باشه. از اونایی که تو این دوره کمن. نمیدونم چی شد که ارتباطمون بالا زد. خواست ازم اگه دوست دارم روابطمون صمیمی تر شه. گفتم که ازش بدم نمیومد. نمیدونم چرا پذیرفتم. یادته بهت میگفتم دنبال جایگزین واسه تو هستم ولی نمیتونم. چون حس وحالم خراب میشه. حقیقت داشت. پذیرفتم با این آقا رابطم گرمتر شه. خیلی با محبت ومهربونه. خیلی ماهه. اهل موسیقیه. تار میزنه . وقتی واسم زنگ میزنه برام بداهه شعر میخونه. مدعی عشقه. میگه حسش نابه. هر چی اون حس وحال  خرج من میکنه من مثل یه موجود سرد فقط نگاش میکنم. هیچ حسی بهش ندارم. نمیدونم چرا پذیرفتم باهاش دوست شم.2هفته ای هست با همیم. خیلی مهربونه. برعکس تو که زورت میومد یه دوستت دارم از دهنت دربیاری راحت حس وحال خرج من میکنه. اوایل که خیلی بی حس بودم. دلم براش میسوخت بهش گفتم. گفتم که شرمندشم. گفتم هیچ حسی بهش ندارم. گفتم احساس میکردم میتونه کمبودامو جبران کنه واسه همون اجازه دادم بیاد ولی مثل اینکه اشتباه کردم. نگام کرد وگفت. همه چیز درست میشه. یه خورده زمان میخواد تو صبر داشته باش همه چیز درست میشه بهم گفت گذشته رو فراموش کنم ودور یریزم. گفت هیچ چیز به اندازه کم محلی تو دنیا ناراحتش نمیکنه ولی نمیدونه چرا از کم محلیهای من نرنجیده. راست میگفت. مهربونیاش داره اثر میکنه بعد از 2 هفته تازه دیروز حس کردم دارم دلتنگش میشم  دارم جذبش میشم نمیدونم کارم درسته یانه ولی لااقل کمک میکنه کمتر بهت فکر کنم. این خیلی خوبه. هر شب با شب بخیر اون میخوابم. الان که دارم اینا رو مینویسم ساعت 11:30 شبه . امشب رفته  کنسرت. اونقدر بیدار میمونم تا بیاد وبهم شب بخیر بگه. شب بخیراش آرومم میکنه. امیدوارم تو هم هرجا هستی خوش باشی. ولی خودمونیما بی معرفت بد جور دلتنگتم. شبت بخیر عزیز بی احساس من. خوب بخوابی



نظرات شما عزیزان:

خاطره
ساعت3:49---10 مرداد 1391
کار خوبی میکنی
خوشحالم


خاطره
ساعت14:55---28 تير 1391
ولی این نامردیه که هنوزم دلتنگش باشی در حالی که یکی اینجوری دوست داره..!!

پاسخ: سلام عزیزم .ببن ناناز یه چیزایی دست خود آدم نیست اینکه دلتنگشم دست خودم نیست دوستش داشتم .زیاد. ولی به این دارم کم کم علاقه مند میشم. دیروزدیدمش حالا حکایتش رو مینویسم الان حوصله ندارم ولی دارم فراموشش میکنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت23:39توسط صبا | |